Monday, August 9, 2010

آندوسکوپی

من چند ساله مشکلات معده دارم و هی پشت گوش می اندازم. امروز صبح از زور بیکاری رفتم دکتر برای چکاپ. یک نگاهی انداخت و گفت اُه اُه وضعت چرا اینقدر خرابه! همین الان برو بشین اتاق بغلی من میام باید آندوسکوپی انجام بدی. آندوسکوپی همون عملیه که یه شلنگ دراز از توی حلق آدم می فرستند پایین تا توی معده و ... هر چه التماس کردم گفت هیچ راهی نداره. من هم از اتاق خارج شدم ولی بشدت دچار وحشت شده بودم. در تمام عمرم از این کار وحشت شدید داشتم. فکر کنم خیلی درد داره. خلاصه ، بجای اینکه برم صندوق پول آندوسکوپی را بدم ، فرار کردم از مطب اومدم بیرون

یکبار دیگه متوجه شدم که همه چیز ، همه چیز و همه چیز در مقایسه با درد فیزیکی فقط یکجور توهمه و غیر واقعیه. به این فکرکردم که وقتی در زندگی چیزی مثل آندوسکوپی هست چطور ممکنه دیگه آدم بشینه غم عشق بخوره یا به اخلاقیات فکر کنه یا پولدار بودن یا آبرو براش مهم باشه یا مثلا بشینه به آزادی فکر کنه یا براش مهم باشه که ورزش کنه که هیکلش ساخته بشه. هیچ چیز در مقایسه با درد حقیقت نداره

تصمیم گرفتم برم یه دکتر دیگه، یه سری آزمایش های دیگه انجام بدم شاید با دارو و رژیم غذایی بدون آندوسکوپی قضیه قابل حل باشه ، و یکبار دیگه یادم اومد که زندگی چقدر کوتاه و آمیخته با رنجه و چقدر احمقانه است که آدم بجای اینکه از زندگی هر جوری که دلش می خواد لذت ببره ، بخواد خودش رو پایبند به قوانین و رسوم و روش هایی بکنه که جامعه ازش انتظار داره

حالا البته یکی از دوستان یک جایی رو معرفی کرد که برای آندوسکوپی بیهوشی کامل به مریض می دن. می رم درباره اونجا هم سوال می پرسم

No comments:

Post a Comment