همه نوروز را جشن گرفتند ولی پرنده کوچک من در کنج کارتن مقوایی اش جان می داد. با اینکه روز 29 اسفند برایش دامپزشک پیدا کردم و 2 ساعت به 2 ساعت با سرنگ دارو به دهانش ریختم. به او قول داده بودم که دوباره در آسمان آبی پرواز کند
که چه؟
-
میترسم؟ فکر نکنم. غمگینام؟ کمی. فقط میدانم حوصلهی این یک قلم را
ندارم. شاید یک «که چی؟» قلنبهی نخراشیده در وجودم رشد میکند و روزی
میترکد. همهی...
1 week ago
No comments:
Post a Comment