دیروز بعد از ظهر به دیدار خانم مسنی رفتم که به تنهایی نمی توانست کارهای خانه اش را انجام دهد و یک مستخدم داشت. مستخدم پسر 18 -19 ساله ای به نظر می آمد. من صحیح و سالم نشسته بودم ، و او برای من چای و بستنی و میوه آورد و پذیرایی کرد. هیچ کدام از گلویم پایین نرفت. به نظرم نمایش شرم آوری بود که در تضاد آشکار با شرافت انسانی بود. و توهین آشکار به شخصیت خود من هم بود. من صحیح و سالم نشسته بودم و یکنفر دیگر نه از روی علاقه ، که به عنوان وظیفه از من پذیرایی می کرد و جلوی من خم و راست می شد. نفرت انگیز بود
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
Blog Archive
-
▼
2010
(113)
-
▼
June
(13)
- پیام مردمی کیهان ، 6 تیر1389
- راستش را بخواهید ، دلم می خواهد تمام کودکان غزه از...
- پیام مردمی کیهان ، 1 تیر1389
- فوتبال
- روشنفکری
- بفرمایید شیرینی
- تابستان از نظر مسافرت فصل غم انگیزی است. وقتی که ک...
- دستم کمی (فقط کمی ) درد گرفته است. یعنی اذیتم می ک...
- هنوز افق های بسیار گسترده دیگری از پوچی برای کشف ش...
- دیگر حالم از همدردی با غزه و همدردی با فعالین صلح ...
- سلام
- شاهنامه
- گیاهخوار
-
▼
June
(13)
No comments:
Post a Comment