دیروز بعد از ظهر به دیدار خانم مسنی رفتم که به تنهایی نمی توانست کارهای خانه اش را انجام دهد و یک مستخدم داشت. مستخدم پسر 18 -19 ساله ای به نظر می آمد. من صحیح و سالم نشسته بودم ، و او برای من چای و بستنی و میوه آورد و پذیرایی کرد. هیچ کدام از گلویم پایین نرفت. به نظرم نمایش شرم آوری بود که در تضاد آشکار با شرافت انسانی بود. و توهین آشکار به شخصیت خود من هم بود. من صحیح و سالم نشسته بودم و یکنفر دیگر نه از روی علاقه ، که به عنوان وظیفه از من پذیرایی می کرد و جلوی من خم و راست می شد. نفرت انگیز بود
نشدن، ۲
-
شاید غریبترین تجربهام این است که نمیتوانم جایی را از بالا ببینم. کوه و
تپهیی در کار نیست که بالا بروم و دوردست پیدا باشد. تقریباً همهجا، افق چند
صد ...
2 weeks ago
No comments:
Post a Comment