دختر سر او را میان دستهایش گرفت و گفت: " از من هم یک مامور معتمد خوب در می آید، این طور نیست؟" -"تو بهتر از آن هستی که یک مامور معتمد باشی. هیچ کس به ماموران معتمد اعتماد نمی کند"ا
که چه؟
-
میترسم؟ فکر نکنم. غمگینام؟ کمی. فقط میدانم حوصلهی این یک قلم را
ندارم. شاید یک «که چی؟» قلنبهی نخراشیده در وجودم رشد میکند و روزی
میترکد. همهی...
-
در دنیای امروز که اسطوره ها مرده اند و انسان ها از ریشه ها و خاک ها کنده
شده اند، تنها دیوانگی و عشق می توانند تنهایی انسان ها – این عمیق ترین ترس
انسانی...
No comments:
Post a Comment