Wednesday, April 7, 2010

آرزو

اصلی ترین چیزی که در سفر شیراز آزارم داد ، دیدن یادگاری هایی بود که یک مشت اراذل و اوباش بر آثار باستانی نوشته بودند. نام ، تاریخ ، امضا ، شعر ، بعضا حکاکی، ... درباره تخت جمشید دیدن چنین چیزهایی روی دیوار ها زجر آور بود. درباره جایی مثل ارگ کریمخان وضع خیلی از این وخیمتر بود : تقریبا هیچ جای سالمی روی دیوارهای عمارت و بخصوص چارچوب درها وجود نداشت

همه جای ارگ کریمخان چنین بود :
یادگاری از تقی و شهرام" ، "یادگاری از بچه های آبادان " ، 1/9/1384 " ، ...ا

در تمام زندگی عمیقا اعتقاد داشته ام که اکثر آدمها کرمهای کوچکی هستند که باید آنها را به کوره آدم سوزی ریخت. چقدر دوست داشتم که در تمام اماکن تاریخی دوربین های مدار بسته نصب می کردند و هر کس را که تصویرش در حال آسیب زدن به این اماکن ضبط می شد به محض احراز هویت اعدام می کردند

چقدر دلم می خواست تیغه های گیوتین به کار افتند. چقدر دلم می خواست پلیس رانندگانی را که با وقاحت تمام وسط خیابان دوبل می ایستند و راه بندان ایجاد می کنند در جا از ماشین پیاده می کرد و اینقدر شلاق می زد تا همانجا می مردند

چقدر دلم می خواست سیستم بی خطایی در تشخیص وجود می داشت و آنگاه می شد با وجدانی کاملا آسوده رو به" اعدام درمانی" آورد . چقدر دلم می خواهد راننده ای را که سبقت غیر مجاز می گیرد زیر چرخ های ماشینم کاملا له کنم

No comments:

Post a Comment