Sunday, May 2, 2010

فرار

می دونی ، من می گم بیا فرار کنیم! جز این چکار می شه کرد؟ تو نمی دونی ، آخه استوکس و گرین خیلی بی مزّن! تازه بعدش باید نمی دونم خازن ببندی چیکار کنی . بعدش تازه اگه پولدار بشی باید صبح تا شب بدویی دنبال پول بیشتر ، اگه نشی هم باید همیشه بدبخت بیچاره باشی. می دونی ، باور کن برنامه های ارکستر فیلارمونیک نیویورک خیلی تکراریه! قلب من به این گواهی می ده ، تازه اگه بتونی بری نیویورک بمونی !من خودم تا حالا غروب چند جای مختلف بودم ، عکس غروب چند جای دیگه رو هم دیدم . می دونی ، همه ش مث هم بود! کوه و دریا و شهر و آثار باستانی و اینا هم همه جا هست و سر وتهش یکیه ! می دونی ، می تونی بری ازدواج کنی صبح تا شب سکس کنی آخه ولی من مطمئنم 40 سالت که شد حالت از قیافه طرفت به هم می خوره ! من با اینکه فیلم نمی بینم ولی یه بار یه فیلمی از پولانسکی دیدم اینجوری بود ! تو مگه ندیدی تمام آدمای پیر داستانهای گراهام گرین تنها و بدبخت و منزوی هستن؟ خانما همش عصرا قهوه درست می کنن می خورن ،پیرمرد ها هم همش شبا می رن رستورانی که پاتوقشونه با پیرمردای دیگه از خاطرات زمان جنگ حرف می زنن. حالا اون هیچی ، می تونی بچه هم درست کنی، من خودم تا حالا چند تا بچه دیدم ، همش کثیف می کنن ، همش سر و صدا می کنن ، همش باید باهاشون بازی کنی . می دونی ، برای نیم ساعت خوبه ، ولی بعدشو چیکار می کنی ؟ می دونی ، من می گم بیا فرار کنیم

2 comments: