Sunday, May 2, 2010

چه فاجعه ای است که انسان ساعت 2.5 نیمه شب از خواب ظهر بیدار شود. علی الخصوص که ظهرش برای بار دوازدهم رفته باشد فنی پایین. رفتم یک روزنامه شرق خریدم و نشستم سر کلاس ادبیات که حوصله ام سر نرود. حرف های استاد جذاب بود و نیازی به روزنامه نشد. نصف کلاس غایب بود. آخر پنجشنبه امتحان ریاضی 2 است. چه افتضاحی. از زور سرگردانی رفته ام با بچه های سال اولی بُر خورده ام. حسگر اختلاف سنی ام از کار افتاده. در عوض به من اعتماد به نفس می دهند. با اینکه 3-4 نفر مسئول حل تمرین ریاضی 2 دارند بارها و بارها و بارها افراد مختلفشان از من خواسته اند که بیایم وبرایشان تمرین حل کنم. گویا خاطره خوبی برایشان مانده. هر بار باید توضیح بدهم که دکتر معظمی اجازه نداد. ولی برای پایان ترمشان کلاس تشکیل می دهم : کلاس خالی پیدا می کنم و جلسه تشکیل می دهم. اداره آموزش پول ندهد مهم نیست. از الان لذت ماتریس بازی را حس می کنم. من هم برای خودم دن کیشوت که نه ، ولی سانکو پانزایی هستم که بر جزیره حکومت می کند
آری. تا صبح بسیار راه مانده. تازه ساعت 3:20 است. خوشبختانه کتاب هست."سیمای زنی در میان جمع" نوشته هاینریش بل را در دست مطالعه دارم. می شود گفت رمان جنگی

No comments:

Post a Comment