آدمها روزنامه می خوانند و با دقت اخبار را پیگیری می کنند ، نه چون به منافعشان ربط دارد و نه چون موجودات فاضلی هستند ، صرفا چون می خواهند حتی برای چند دقیقه هم که شده از وظیفه شان فرار کنند. آدمها رمان و تاریخ و شعر می خوانند صرفا چون عرضه ندارند در دنیای واقعی پیرامونشان زندگی کنند و می خواهند به تخیل و توهم پناه ببرند. آدمها شعر می نویسند چون نمی توانند از عهده هیچ کار مفیدتری بر بیایند ، و مضافا اینکه نمی توانند رمان بنویسند. لنین یک بار گفته بود که یک لنگه کفش بیش از تمامی اثار شکسپیر ارزش دارد. آدمها کار خیریه می کنند چون آسان ترین کار ممکن است ، و عذاب وجدان ناشی از وقت کشی را هم در ضمن این کار راحت تر می توان پوشاند. آدمها فقط و فقط فرار می کنند، بی هیچ دستاوردی ، بی هیچ دستاوردی
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
Blog Archive
-
▼
2010
(113)
-
▼
May
(20)
- Friendship is probably a very futile concept. You ...
- یک مقاله دیدم تحت عنوانTemporal and Spatial Featur...
- در باب جنوب لبنان
- خرداد 3
- I clearly remember the time when I had passion, en...
- عود برای خودش آرام در این سلول انفرادی می سوزد. کو...
- آدمها چقدر متفاوتند... هر روز این را بیشتر و بیشتر...
- sleep
- The birth of the man
- امید
- آسمون به اون گپی ، گوشه اش نوشته ، هر کی یارش خو...
- گفت: " می دونید ، من شما رو نمی گم ، با خودم هستم ...
- نقد فیلم
- میازار موری که دانه کش است / که جان دارد و جان شیر...
- Maze
- امروز می رم برای گیتارم سیم 4 می خرم! حتما این کار...
- یک جای خصوصی که حس کنی مال توست. حق داری اینجا فری...
- در طی 24سال و4 ماه زندگی ام روی کره خاکی، خیلی از...
- فرار
- چه فاجعه ای است که انسان ساعت 2.5 نیمه شب از خواب ...
-
▼
May
(20)
No comments:
Post a Comment