آدمها روزنامه می خوانند و با دقت اخبار را پیگیری می کنند ، نه چون به منافعشان ربط دارد و نه چون موجودات فاضلی هستند ، صرفا چون می خواهند حتی برای چند دقیقه هم که شده از وظیفه شان فرار کنند. آدمها رمان و تاریخ و شعر می خوانند صرفا چون عرضه ندارند در دنیای واقعی پیرامونشان زندگی کنند و می خواهند به تخیل و توهم پناه ببرند. آدمها شعر می نویسند چون نمی توانند از عهده هیچ کار مفیدتری بر بیایند ، و مضافا اینکه نمی توانند رمان بنویسند. لنین یک بار گفته بود که یک لنگه کفش بیش از تمامی اثار شکسپیر ارزش دارد. آدمها کار خیریه می کنند چون آسان ترین کار ممکن است ، و عذاب وجدان ناشی از وقت کشی را هم در ضمن این کار راحت تر می توان پوشاند. آدمها فقط و فقط فرار می کنند، بی هیچ دستاوردی ، بی هیچ دستاوردی
نشدن، ۲
-
شاید غریبترین تجربهام این است که نمیتوانم جایی را از بالا ببینم. کوه و
تپهیی در کار نیست که بالا بروم و دوردست پیدا باشد. تقریباً همهجا، افق چند
صد ...
2 weeks ago
No comments:
Post a Comment